مليسانفس مامان وبابامليسانفس مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

ملیسا دختر دوست داشتني مامان

كفش خريدن

سلام دختر گل مامان خوبي ديگه براي خودتت خانومي شدي قربونت بشم نميدوني بعداز ظهر ها چه شكلي ميام دنبالت كلي توي راه قربون صدقه ات ميرم واي وقتي ميرسم بهم ميگي شلام شلام ديگه من خسته نيستم بعضي اوقات هم كه مياي صورتمو بوس ميكني انگار دارم روي ابرها راه ميرم.                                                                 &nbs...
30 بهمن 1392

بيست ماهگي عشق شيرين مامان

                                                                         سلام عشق مامان بيستمين ماهگردت مبارك گل من 200 ساله شي خوشگل مامان خيلي زود بزرگ شدي خيلي خيلي زود دارند ميگذرند دختر شيرين زبون من الان ديگه تا تلفن زنگ ميزنه سريع ميره سمت تلفن ولي نمي دونه كه كدوم دكمه را بايد بزنه ...
20 بهمن 1392

يه پست پر از عكس

                                                 شلام شلام شلام       سلام عزيز خوشگل مامان، الهي من فدات بشم كه ديگه مثل طوطي هر كلمه اي كه ميشنوي سريع تكرار ميكني.يه كتاب شعر به اسم شناخت ميوه ها داري برات ميخونم: منم اون كه رو گوشش يه گوشواره زيبا نازك ونرم و قرمز ميوه خوب تو ميگي گيكاس  ( گيلاس) بخور من و نوش جون اما قشنگ بشورم مثل خود بچه ها من شيرينم تو ميگي اگورم (...
8 بهمن 1392

آب نبات خوردن

شنبه بعدازظهر كه اومدم دنبالت طبق معمول خوابت مي اومد سريع لباست را تنت كردم كه بيايم خونه بخوابونمت .وقتي رسيدم دم آسانسور همسايه طبقه اولمون را ديديم اون بهت ميگه جان جان تا تورو ديد گفت برم براي جان جان آب نبات بيارم گفتم نه مرسي نمي خوره گفت براي روضه هست من هم قبول كردم داد دستت توهم گرفتي تارسيديم خونه گفتي باش يعني برام باز كن من هم برات باز كردم تا حالا آب نبات خودم دستم ميگرفتم مي ذاشتم توي دهنت يه بار خداي نكرده نپره توي گلوت ولي اين دفعه نذاشتي از دستم گرفتي گذاشتي دهانت هرچقدر گفتم مليسا در بيار توهم در نياوردي قشنگ داشتي ميك ميزدي من هم با خوندن آيته الكرسي و يا امام رضا كه نپره توي گلوت نشستم پيشت ولي نگو تو ديگه بزرگ شدي خي...
30 دی 1392

شيرين زبوني مليسا طوطي

                               ديروز كه اومدم دنبالت خيلي خوابت  ميومد سريع خوابوندمت وشيرت را دادم خوردي ديدم كه خوابيدي من هم شروع كردن به آشپزي هم براي تو و هم شام براي خودمون بعد ظرفها را شستم كه تو از خواب بيدار شدي وطبق معمول گفتي بوشورم كاشه(يعني كاسه ام را بشورم) تازگيهاي همش دوست داري آب بازي كني كه گفتم بيا برو توي حموم آب بازي كن تا بعد من بيام بشورمت وتو هم توي حموم كلي آب بازي كردي بعد كه شستمت گفتم بيا بريم گفتي نه نه گفتم پس تو دوباره آب بازي كن تا من برم كارهام را ...
16 دی 1392

واكسن 18 ماهگي

سلام دختر گلم خلاصه كابوس واكسن زدن تموم شد چهارشنبه صبح ساعت 8:30 از خواب بيدار شدي ولي چون شب قبلش خوب نخوابيده بودي زياد خوش اخلاق نبودي لباست راتنت كردم گفتم ميخوايم بريم دد     با حميد رفتيم مركز بهداشت اول رفتيم براي قد و وزن اصلا كه نذاشتي كاپشن و كلاهت را در بيارم كه خانمه گفت براي وزن گيري دقيق بايد حتما در بياري خلاصه من و حميد لباست را در آورديم گذاشتيمت روي وزنه كه خداروشكر افزايش وزن داشتي بعد براي قد، بايد ميخوابيدي كه تو اصلا خوشت نمي اومد ديگه شروع كردي به گريه كردن    بعدش هم ماشاء الله چون قد بلند هستي توي اونجا جا نشدي ديگه جيغ بنفش بود كه مي كشيدي بعد يه خانم بازرس هم...
30 آذر 1392

ديگشنري مليسا جوووووووووووووووون

گل دختر مامان سلاممممممممممممممممممم خوبي، خوشي امروز ميخوام كلمه هايي را كه بلدي بگي ،برات بنويسم. مامان ،بابا،گوش،مو،بيني،حموم،ترس ،دوغ، عكس،پتو،بالش و اسم عروسكت كه كچل هست را بدون غلط ميگي هزار آفرين آبه = آب بده            ماش =ماشين         بش =بشين           ممه = پستونك           بيريم = بريم                رخت = لباس پاش = پاشو &nbs...
26 آذر 1392

هجده ماهگي گل مامان

ماهگيت مبارك مليسا جووووووووووووووووووونم به خاطر همين آهنگ وبلاگت را عوض كردم آهنگ نوازش مهسا را گذاشتم.   حالا ميخوام يه كوچولو باهات دردو دل كنم: دخترک 18 ماهه من چقدر لمس کردنت خوبه.چقدر خوبه که ميتونم نابترين لحظه های عمرم رو با تو بگذرونم.چقدر خوشحالم که ميتونم تو رو داشته باشم که گاهی از سر شوق و گاهی از سر دلتنگی محکم در آغوشم بگيرمت و با بوی تنت همه  مسايل تلخ رو فراموش کنم.  داشتنت نعمتيه که خدا به من ارزونی داشت که اگه ميدونستم اينقدر شيرين و خواستنيه خيلی خيلی پيش از اين از خدا طلبت ميکردم. من و تو کنار هم لحظه های متفاوتی و تجربه ميکنيم لحظه ای با هم ميخنديم و لحظه ای به بازی مشغوليم ا...
20 آذر 1392

عكس هفده ماهگي

مليسا جونم تاريخ 27/08/1392 با هم رفتيم آتليه و چه اشتباهي كردم چون اصلا نمي موندي همش مي گفتي من را بغل كن خلاصه با هرترفندي كه بود آقاي عكاس ازت 10 تا عكس گرفت گه ازاون 10 تا من 3تاشو انتخاب كردم براي چاپ توي تموم عكسها من بغل دستت نشستم و با هات حرف ميزدم و جالب اينكه آقاي عكاس از عكسات راضي بود گفت با اينكه نموند عكساش خيلي طبيعي شده . هفت ماهگي هم بردمت آتليه كه اون موقع خيلي بهتر موندي در عرض دو ساعت ازت 150 تا عكس گرفتند ومن 20 تا را براي چاپ انتخاب كردم. حالا ميخوام برات عكس هفت ماهگي و هفده ماهگيت را بذارم خودتت ببيني چقدر تغيير كردي و خانم شدي و شيطون.       و حالا عكس هفده ماهگي &nbs...
12 آذر 1392

علاقه شديد

دختر گلم ديروز كه طبق روال روزهاي قبل ساعت 15:30 از سركار اومدم دنبالت كه بريم خونه كه تا زنگ زدم درب باز شد ، مامان بزرگت گفت مليسا 5 دقيقه است از توي آيفون داره كوچه را نگاه ميكنه كه تا تو بياي كه تا من را ديدي داشتي پستونك مي خوردي  پستونكت را ازدهانت در آوردي شروع كردي من را بوس كردن من هم بغلت كردم گفتم الهي من برات بميرم نبينم كه تو چشم انتظار باشي بعد صورتت را چسبوندم به صورتم كه تو صورت من را بوس كردي واي كه من چقدر خوشحال شدم خيلي خسته بودم ولي خستگيم با اين بوس كردنات در اومد بعد بابا بزرگت گفت پس من چي كه تو دوباره اومدي سمت من با اون دستهاي نازت صورتم را ناز كردي گفتي مامان ناش يعني مامان ناز كه من هم خوشحال شدم گفت...
11 آذر 1392